که می ترسید هامیونگ بره و خودش رو تسلیم کنه به مشاورش گفت حواست باشه
هامیونگ پاش رو از قصر بیرون نگذاره و روسا هم بویی نبرند
یوری شمشیرش رو بر می
داره و تصمیم می گیره با بویو بجنگه
تو کمپ بویو تسو میگه
هنوز خبری نشده که میگن نه و میگه هر چی گروگان تو اردوگاه دارید رو بکشین
سربازای بویو هم به
جون سربازای گوگوریو می افتن و کت بسته همشون رو میکشن
اینا هم اومدن ببینن
هامیونگ چی شده که میگه اونو تو اتاقش حبس کردند و شازاده کاری نمی تونه
بکنه
مشاور یوری هم براش
خبر میاره که هامیونگ به سمت اردوگاه بویو رفته
هامیونگ هم برای اخرین
بار در مرز گوگوریو احترام به جا میاره و برای همیشه از گوگوریو خداحافظی
میکنه
یوری میگه همه ی راهها
رو ببندید و نباید بگذارید هامیونگ بره پیش تسو و خودش هم دنبالش راه می
افته
موهیول و افرادش هم
وقتی می خوان برن پیش هامیونگ یه تیر میاد می خوره به سینه ی موهیول و بی
هوش میشه
هامیونگ هم خنجر رو تو
قلبش فرو میکنه و خودش رو میکشه و یوری هم میاد بالای سرش و زار زار گریه
میکنه
شاه یوری هم هامیونگ
رو به مقبره خانوادگیش اورده و براش مراسم عزا گرفته
.: Weblog Themes By Pichak :.